ته نشست، آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
ته نشست، آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
کسی که در کوه ساکن باشد. آنکه در کوهستان زندگی کند: شکانیان، قومی شبانکارۀ کوه نشین اند. (فارس نامۀ ابن البلخی ص 167). ایمن از کوه نشینان به گذر باد آبان شوم ان شأاﷲ. خاقانی
کسی که در کوه ساکن باشد. آنکه در کوهستان زندگی کند: شکانیان، قومی شبانکارۀ کوه نشین اند. (فارس نامۀ ابن البلخی ص 167). ایمن از کوه نشینان به گذر باد آبان شوم ان شأاﷲ. خاقانی
آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن. (آنندراج). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته. (فرهنگ فارسی معین) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها. ناظر علی (از آنندراج). ، مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجۀ ترکیبهای شیمیایی راسب شوند، درد. راسب. (فرهنگ فارسی معین). رسوب و درد. (ناظم الاطباء). دردی. لرت. لرد. رسوب
آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن. (آنندراج). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته. (فرهنگ فارسی معین) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها. ناظر علی (از آنندراج). ، مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجۀ ترکیبهای شیمیایی راسب شوند، درد. راسب. (فرهنگ فارسی معین). رسوب و درد. (ناظم الاطباء). دردی. لرت. لرد. رسوب